مرهم

اما اگه روح کسی آزرده بشه چی؟ اگه به نحوی بازیچه خودخواهی و غرور اطرافیانش باشه چطور؟ اگه وجودش لبریز از نگرانی آینده و عاقبت زندگیش باشه چی؟ بدتر از همه... اگه بقیه نتونن او رو درک کنن تکلیف چیه؟! پزشکی که قادر به تشخیص و درمان این مشکلات باشه کجاست؟ نوش داروی این زخم عمیق زمان بر پیکر انسان چیه؟ عصای قابلی که بتونه تحمل این رنج ها رو داشته باشه کو؟ چشمهایی که در دیدن واقعیت ها و درک حقایق کمکش کنن کجا هستن؟ چه کسی به زخمهای روی قلب آدمها اهمیت میده؟ کجا میشه از اینهمه فشارهای عصبی و سرعت اتفاقات عصر حاضر فرار کرد و دمی آرام گرفت؟
زندگیهامون آمیخته شده با درد و رنج. میوه فروشی دنیا اجازه جدا کردن میوه های تازه و سالم رو نمیده! قطار سریع السیر زندگی هم به جز مقصد نهایی ایستگاهی برای پیاده شدن نداره. با خوب و بدش باید ساخت. نمیگم چکار بکنین یا نکنین اما اگه وقت کردین یه مقدار بیشتر مراقب همدیگر باشین. مراقب قلب های تنها.